باز گله دارم ز سوزت ای نسیم
مینویسم تا بدانی از دلم
از هجوم سرد سرد سایه ات
جز به غم چیزی ندارد حاصلم
بی تو حتی سبزی سرو بلند
از عبور سوز تو خشیکده است
قله از کوتاهی میل نسیم
سر به دشت غم کوبیده است
جانا تو دانی که لاله در غم است
کز سقوط کوه بلند در ماتم است
که روز و شب در دامن یار قدر(قدرتمند)
گریه از عمق سیاهش کرده است
از غم و درد نبودت ای نسیم
باز باران توبه از عشقت شکست
نگاه از پنجره سودا ربود
غبار دوریت بر منظره هایش نشست
سنگ دانی از چه غم در خود شکست؟
او ندانست بودنش بهر چه بود
جز به سختی از تو چیزی را ندید
در خیالش سخت تر از او نبود.
بی تو دردها بر دل من هم نشست
آینه از سنگینی غبار درد شکست
ندارم دیگر آن حس،پر از شعر را
قلم از سنگینی حرفم شکست
دارم از تو التماس ای جان من
این سکوت عبورت را برشکن
تا که عالم شاد باشد ای گلم
عهد و پیمانت،با غم بر شکن
f.gh
دامه گاراژ!!!!!!!!
مواره که
دامه گاراژ
بو شیعره کانتم وت!